زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کـو؟ سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟ برروی شــاخ نیزه ها گل کرده بودی حالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟ ازمن نمی پرسی چه شداین چند روزه؟ ازمن نمی پرسی نشـاط دخـترت کو؟ آوای قـــرآن خـوانـدنــت لالای ام بـود قربان قرآن خواندن تو، حنجرت کو؟ لب های مـن مثـل لــبت دارد ترک ها با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟ می گفت عمه با عمامه رفــته بــودی حـالا بگو عمـامه ی پیغـمبــرت کـو؟ بـابـا ، سراغ از گوشـوارمن نگیری! من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟ این چند روزه هر کسی سوی من آمد فریادمی زدخارجی پس زیـورت کو؟ بعد ازغروب واقعه همبازی ام نیست خیلی دلم تنگش شده ،پـس اصغرت کو؟ دیگربس است این غصه ها آخرندارد من را ببــر ، گـر چه کبـــوترپرندارد |